نویسنده: تد بنتون
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی


 

 Environmentalism

به کلی‌ترین معنا، محیط زیست‌گرایی را می‌توان هر دیدگاهی دانست که بر نقش شرایط و نیروهای بیرونی، در مقابل ساختارها و فرایندهای درونی، در شکل دادن به رشد و توسعه، توانایی‌ها و فعالیت‌های موجودات- خصوصاً انسان‎ها- تأکید می‎کند یا ارزش می‎دهد. مثلاً نظریه‌های زیست شناختی تکامل را می‎توان به دو دسته تقسیم کرد؛ یکی نظریه‌هایی که پیدایش تاریخی گونه‌های جدید را نتیجه‎ی شکفتن ظرفیت‎های بالقوه‎ای می‎دانند که پیش از آن در صور ابتدایی حیات وجود داشت، و دیگری نظریه‎هایی (مثل نظریه‎ی داروین) که شکل‌گیری گونه‎های جدید را به کمک تأثیر شرایط بیرونی بر زندگی جمعیت‎های موجودات زنده تبیین می‎کنند. تاریخ جنین شناسی نیز شاهد تضاد مشابهی بین نظریه‎های پیش ساختگی و تکوینی بوده است. توجه پساداروینی به سازوکار وراثت زیست‌شناختی، در سال‌های پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، به مناقشه‌ی دائمی میان طرفداران «طبیعت» و «تربیت» در شکل‌گیری ویژگی‎های انسان منجر شد. دیدگاه‌های وراثتی، که در بریتانیا فرانسیس گالتن و کارل پیرسن و در امریکا دَوِنپورت طرفدار آن بودند، با پیدایش نظریه‌ی وراثت ژنتیکی مدرن تقویت گردید و به سرعت به نهضت‎های عامه‌پسندی تبدیل شد که در آن‎ها برنامه‎های اصلاح ژنتیکی و «بهسازی نژادی» را دنبال می‌کردند. نابرابری‌های مناقشه برانگیز اقتصادی و اجتماعی بر حسب فرومرتبگی زیست شناختی طبقات پایین، زنان و نژادهای غیراروپایی تبیین و به طور ضمنی توجیه می‎شد، درحالی که توانایی و نبوغ نخبه‎های حاکم نیز به برتری وراثتی آن‎ها نسبت داده می‎شد. روش‎های افزایش ضریب تولیدمثل انسان‎های برتر و از بین بردن فرومایگان، همراه با پشتیبانی فضاحت‌آمیز از نسل کشی، مورد حمایت بسیاری از این وراثت‌گرایان اوایل قرن بیستم بود.
تقریباً همزمان با آن جریان، بیانیه‎های محیط گرایانه‎ای در انسان شناسی، روان شناسی، فلسفه، در هیئت انسان شناسی فرهنگی فرانتس بوئاس، جرج هربرت مید، لُوی و کروبر، رفتارگرایی واتسن و فلسفه‌ی پراگماتیستی جان دیویی، پدیدار شد. فلسفه‎ی دیویی، با تأکیدی که بر انعطاف‌پذیری انسان داشت، ادامه‎ی سنت غربی ناشی از روشنگری بود. واتسن و رفتارگراها حمله‎ی اصلی خود را متوجه مفهوم «غرایز» کردند و اکیداً بر نقش یادگیری و محیط در رشد فردی پافشاری کردند، در حالی که انسان شناسان فرهنگی فرایندهای اجتماعی و فرهنگی را کانون محیطی شکل گیری عقاید، ارزش‎ها و شخصیت به شمار آوردند.
هر چند که این مناقشه‎ها در طول قرن بیستم ادامه داشته است، اصطلاح «محیط زیست‌گرایی» از جنگ جهانی دوم به بعد دلالت‎های خاص‌تری یافته است. در این معنا، «محیط زیست‌گرایی» به مجموعه‎ای از جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و دیدگاه‎های ارزشی اطلاق می‌شود که در نگرانی و توجه به حفاظت یا بهسازی کیفیت محیط‎های روستایی، شهری، خانگی یا کاری در زندگی اجتماعی مدرن با یکدیگر سهیم هستند.
دغدغه و تشویش مدرن درباره‎ی تخریب محیط زیست را می‎توان به فرایندهای تاریخی صنعتی شدن و شهری شدن و خصوصاً به امواج پی در پی مخالفت‌های فرهنگی رمانتیک با آثار و عواقب آن‎ها ربط داد. عموماً این استدلال مطرح می‎شود که افت و خیزهای متوالی حمایت مردمی از جنبش‎های محیط زیستی پیوند تنگاتنگی با الگوهای رونق اقتصادی دارد. وقتی سطح رفاه مادی نسبتاً بالا باشد معمولاً به مسائلی- مثل حفاظت از دنیای وحش، جاذبه‌ی زیبایی شناسانه‌ی مناطق روستایی و آلودگی محیط‌های شهری- توجه می‌شود که نشان دهنده‎ی علاقه‎ی ما به کیفیت زندگی است. این سلسله مراتب اولویت‎های استراتژیک که مطابق با آن ابتدا باید رفاه مادی، امنیت ملی و از این قبیل تأمین شود و بعد به مسائل نسبتاً کم اهمیت‎تر سیاست محیط زیستی پرداخته شود، با دیدگاه رایج به نیازهای انسانی پیوند تنگاتنگی دارد که آن هم دارای نوعی نظام سلسله مراتبی پنداشته می‎شود. فقط وقتی که نیازهای مادی و سپس نیازهای عاطفی یا ارتباطی برطرف شود، نوبت به تحقق و شکوفایی خویشتن از طریق تجربه‎های معنوی و زیبایی شناسانه می‎رسد.
ارج نهادن زیبایی شناسانه و معنوی به طبیعت و ترجیح دادن زندگی روستایی ساده در دل طبیعت وجه مشخصه‎ی محیط زیست‌گرایی در قرن بیستم بوده است. دست کم تا دهه‎ی 1960، این دیدگاه شکاف ژرفی میان محافظه کاران محیط زیستی، از یک سو، و طیف وسیع عقاید «مترقی» که از پیشرفت فن آوری، رشد و توسعه‌ی اقتصادی و رهیافت علمی عقلانی در سیاست‌گذاری‌ها حمایت می‌کردند، به وجود آورده بود. بسیاری محیط زیست‌گرایی را تلاشی برای حمایت از سبک زندگی ممتاز و ارزش‌های فرهنگی نخبه تلقی می‎کنند. ولی در برابر این دیدگاه یک جانبه می‎توان دستاوردهای محیط زیست‌گرایی «مترقی» را قرار داد که از قرن نوزدهم به بعد به اعلام تباهی محیط زیست مناطق مسکونی طبقه‎ی کارگر و نشان دادن پیوندهای میان آلودگی محیط زیست، فقر و کاهش تندرستی و حمایت از رهیافت‌های متکی بر آگاهی محیط زیستی در معماری و برنامه‌ریزی شهری پرداخته است.
از دهه‌ی 1960 موضوع بحث و مجادله‌های مربوط به محیط زیست از بیخ و بن دگرگون شده که نتیجه‌ی دو تحول عمده است: واردشدن بوم شناسی علمی در تفکر اجتماعی و سیاسی، و به رسمیت شناختن تهدیدهای ناشی از آثار و عواقب جهانی فعالیت اقتصادی و اجتماعی بشر برای ادامه‎ی بقای او، چند اثر بسیار پرنفوذ که در اوایل دهه‎ی 1970 نوشته شده هر دو مسئله‎ی فوق را به یکی از اولویت‎های برنامه‎ی بحث‎های عمومی تبدیل کرده‎اند. نرخ‎های فعلی کاهش منابع، آلودگی و رشد جمعیت در درازمدت قابل تحمل نخواهد بود، و «ظرفیت تحمل» کره‎ی زمین از این نظر محدود است؛ «زیاده‌روی» جهان‌گستر در زمینه‎های اقتصادی و جمعیتی، و فاجعه‎ای که در پی می‌آید، دیر یا زود، اجتناب ناپذیر است مگر این که فوراً تغییراتی اساسی به وجود آید. «محیط زیست‌گرایی» دیگر فقط به معنای نگرانی برای از بین رفتن بوته‌زارها یا آرامش و صفای روستاها نیست، بلکه بیانگر هراس همگانی از دورنمای نابودی جهان است.
به رغم انتقادهای روش شناختی از این موج نگرانی‎های محیط زیستی و تأکید دوباره بر ایمان خوش بینانه به «راه‌حل‌ها» ی تکنولوژیک برای عوارض جانبی زیست محیطی رشد اقتصادی مستمر جهانی، مسائل زیست محیطی از اوایل دهه‎ی 1970 همیشه در صدر خبرها بوده است، و اعتراض و گروه‌های فشار طرفدار محیط زیست رو به گسترش، چه از جهت حجم و اندازه، و چه به لحاظ نفوذ و تأثیر یا تنوع و گوناگونی در سراسر جهان.
محیط زیست‌گرایی، به عنوان نیروی اجتماعی سازمان یافته، سه شکل اصلی دارد: به صورت «گروه‎های اقلیت» در احزاب و سازمان‎ها یا جریان‎هایی که برای اصلاحات محیط زیستی درون این یا آن حزب سیاسی مسلط فعالیت می‎کنند یا به صورت احزاب سیاسی مستقلی که مقررات محیط زیستی و حفظ منابع را کانون اصلی خط مشی‎های خود قرار داده‌اند؛ و بالأخره گروه‌های فشاری که به لحاظ سیاسی هم پیمان احزاب و سازمان‌های رسمی نیستند. این گروه آخر تنوع فوق‌العاده‎ای دارد که برخی از آن‎ها نیروی خود را صرف اقدامات خبرساز و چشمگیری می‌کنند تا اطلاع و آگاهی همگان را نسبت به مسائل زیست محیطی برانگیزند و مردم را علیه سوء استفاده از محیط زیست بسیج کنند، بعضی هم در پی دستیابی به موقعیت یا مقام‌های «درون نظام» به عنوان مشاوران کارشناس و «متخصص» در فرایندهای برنامه‌ریزی رسمی هستند، و برخی هم می‎کوشند دیدگاه محیط زیستی را در کل عرصه‌ی سیاست‌گذاری‌هایی مثل کشاورزی، غذا، سلامتی، حمل و نقل و توسعه‌ی صنعتی ترویج دهند، و بعضی هم کانون توجه «تک موضوعی» دارند و به مسائلی مثل حفاظت از دنیای وحش یا محیط زیست سالم می‎پردازند.
این حضور دائمی محیط زیست‌گرایی در دستور کار سیاسی به واسطه‎ی سه عامل اصلی پایدار مانده است. اول، مجموعه‎ای از فجایع زیست محیطی بسیار فاحش و خبرساز- در کارخانه‎های بوپال و سِوِسو و نیروگاه هسته‎ای چرنوبیل و نفت‌کش اکسون والدز- همراه با آگاهی روزافزون از بلایای «طبیعی» مثل خشکسالی و طغیان رودخانه‎ها که به بیابان زایی و نابودی جنگل‎ها مربوط می‌شود. دوم، تأثیر توسعه‌ی بی‌حساب و کتاب صنعتی و کشاورزی بر کیفیت زندگی بخش‎هایی از جمعیت جوامع غربی که تحصیل کرده و صاحب نفوذند (صنعتی شدن و شهری شدن «روستاهای باصفا»؛ افت کیفیت مواد غذایی و آلودگی‎های میکروبی و شیمیایی آن‌ها؛ سروصدا و آلودگی ناشی از کاربرد بیش از حد خودروهای شخصی؛ و از این قبیل). توزیع مکانی و اجتماعی این هزینه‎ها به نحوی است که اقشار مرفه یا صاحب نفوذ نمی‎توانند همچون ایام گذشته که از عوارض منفی مراحل اولیه‌ی توسعه‌ی اقتصادی مصون می‌ماندند، از این گزندها نیز مصون بمانند. سوم، شواهدی از صدمه‎های جهانی به محیط زیست که ناشی از فعالیت فعلی یا احتمالی انسان در آینده است و به طور فزاینده نیز به اطلاع همگان رسانده می‎شود- «زمستان هسته‌ای»، سوراخ شدن لایه‌ی ازن، گرم شدن جهان و باران‌های اسیدی. این صدمه‎ها عموماً محسوس نیست ولی برای مردمان درس خوانده‎ی امروزی به صورت فزایندهای قابل فهم است.
رشته‎ی پیوند همه‎ی این شکل‌های گوناگون محیط‌زیست‌گرایی درک مشترک آن‌ها از وابستگی آدمیان به شبکه‎ی پیچیده‎ی فرایندها و شرایط درهم تنیده‎ی اجتماعی و اقتصادی و بیوفیزیکی برای برآورده ساختن نیازهای شخصی، رشد جسمانی و اخلاقی و فکری و ذوقی و نیز صرفاً برای ادامه‌ی بقا است. محیط‌زیست‌گراها، به معنای مشخصی‎تر و متأخر این اصطلاح، توجه خود را به لزوم تنظیم آگاهانه‌ی فعالیت بشر با عنایت به حفاظت از شرایط و زمینه‎های ضروری آن، خصوصاً شرایط بیوفیزیکی، معطوف ساخته‌اند. بسته به این‌که محیط‌زیست‌گرایی با کدام دیدگاه‌های اخلاقی و سیاسی ترکیب شود، تلقی از این نیاز ممکن است به تحلیل شرایط لازم برای صرف بقاء، یا به هدف قرار دادن زندگی کامل و آزاد و همراه با رفاقت و همدلی، یا به تعهد «ژرف اکولوژیک» در قبال حفظ سلامت بیوسفر به مثابه یک ارزش غایی یا مطلق مربوط شود.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول